امر دیپارتمنت گروه اقتصاد و مدیریت دولتی مرکز پژوهشی دانشگاه بین المللی المصطفی
چکیده
تابع مصرف کشف مفهومی بزرگی در عرصه اقتصاد بود که توسط کینز در سال 1936 نمایان شد؛ این تابع بر رابطه مصرف و درآمد تأکید دارد بهگونهای که «نسبت مخارج مصرفی به درآمد در جهت عکس سطح درآمد تغییر میکند؛ یعنی وقتی درآمد افزایش مییابد مردم درصد کاهندهای از آن را مصرف و درصد فزاینده آن را پسانداز میکنند. نکته دیگری را که کینز به اثبات رساند این بود که وقتی درآمد نسبت به قبل کاهش مییابد مردم مصرفشان را بهتناسب کاهش درآمد، کاهش نمیدهد و برعکس وقتی درآمد افزایش مییابد مصرف بهتناسب آن افزایش نمییابد» (برانسون، شاکری، 1397: 301- 303). در جنگ جهانی دوم بر اساس تز رکودی تحلیل اقتصاددانان بر این بود که بعد از پایان جنگ، رکود ایجاد خواهد شد؛ اما به دلیل افزایش تقاضای خصوصی نهتنها رکود ایجاد نشد که تورم ایجاد شد. جهت توجیه این تفاوتها، نظریات گوناگون مصرف مادیگلیانی، دوزنبری، فریدمن، بارو-رمزی و ... بروز کرد که خروجی همه این نظریات به نکته مشترکی منتهی گردید و آن اینکه رفتار مصرفی، دو روند کوتاهمدت و درازمدت را میپیماید که باهم تفاوت دارد. این تحقیقات در مسیر واکاوی به الگوی بهینه مصرفی رسیدند که به آن «هموارسازی مصرف» میگویند. مفهوم این الگو این است که انسانها سعی میکنند در طول زندگیشان درآمد خود را بهگونهای مصرف کنند که مصرفشان در طول زندگی یکنواخت بمانند تا مطلوبیتشان حداکثر شود؛ اما گریگوری منکیو با ارائه مقاله «نظریه پساندازکنندگان – مصرفکنندگان سیاستهای مالی» به نقد «نظریه هموارسازی مصرف» و ارائه نظریه جدید پرداخته است.